Farhad darya - ze dard darea

 ز در درآ


ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن
به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان
…بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن


Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad adarya - shabe sard we sharab

 شب سرد و شراب


شب سرد و شراب, تنگ آغوش تو دور آه دلبر
من خسته نوازش و بر و دوش تو دور آه دلبر
من تشنه و انتظار دريا دريا آه دلبر
سردابي حلاوت و لبي نوش تو دور آه دلبر
چون عاشقي خسته پا و سر ميلرزم آه دلبر
چون اشك سر ديده ي تر ميلرزم آه دلبر
چون برگ سپيدار به چنگي پاييز آه دلبر
از درد جدايي و سفر ميلرزم آه دلبر
ديوانه به يادت نه سحر داشت نه شام آه دلبر
بيچاره تمام سوختن بود تمام آه دلبر
نه باد سحرگهي شدي نه مه نو آه دلبر
غم خانه اي عاشقت نه در داشت نه بام آه دلبر
ترسم كه سفر كني ز كويم بروي آه دلبر
گردي قد و قامت ات نرويم آه دلبر
بعد از چقدر وقت كه باز آمدي آه دلبر


Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad darya - naghma sara

 نغمه سرا


این نغمه سرا کیست بگو تا نسراید

بر این دل غمدیده دیگر غم نفزاید

نالنده و رنجور شــــــــتابد ز ره من

در تیرگی شب سوی من ره بگشاید

این نغمه من بود که هرگز نسرودم

این مرغ رمیــــده به قفس باز نیاید

این نغمۀ من بود ز من گم شده دیریست

چشــــمم به رهش مانده مگر باز در آید

این نغمه سرا کیست بگو تا نسراید


Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad darya - Mehrabani shakht

 مهرباني سخت مي‌خواند


مهرباني سخت مي‌خواند به چشمانت صنم
تا زگي‌ها دارد اين گل در گريبانت صنم
بر من نا ديده و ناكــــــرده كار عاشقي
از تو هر چيزي دل انگيز است قربانت صنم
با خيالت از غزل سر شار مضمو ن مي‌شوم
…رنگ رنگي‌هاست در هرساز و سامانت صنم
اندك اندك خاطر از دوريت فارغ مي‌شود
اندك اندك مي‌گذارم سر به دامانت صنم
دامن از اميد بي پايان و دستم كوته است
اين سر و اين هم تو اين دل، چيست فرمانت صنم


Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad darya - Kelwate koo

 خلوتي كو


خلوتي كو كه خيالات تو آنجا ببرم
ديده بربندم و دل را به تماشا ببرم

قصه ام را به كدام آيينه فرياد كنم
شهر خود را به سر راه كي آباد كنم
بار اين درد همان خوب كه تنها ببرم

جلوه شوخ بهارم كه ز رنگ افتاده
مشت اميدم و در سينه تنگ افتاده
آه اگر حسرت امروز به فردا ببرم


Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad darya - kas nashood paida

کس نشد پیدا



کس نشد پیدا که دربزمت مرا یاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
یک رفیق دست گیری در جهان پیدا نشد
تا بپای قصرشیرین نعش فرهاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
…کیست تا ازروی غمخواری درین دشت جنون
بهر دست وپای من زنجیرفولاد آورد
مشت خاکم را مگر بردرگهت باد آورد
آرزوی مرغ دل زین شیوه حیرانم که چیست
تیر خون آلود خود را نزد صیاد آورد

Afghanlyrics.blogspot.com

Farhad darya - Gule suri

گلی سوری


کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من
سرود سبز می خواهند
من آهنگ سفر دارم
من و غربت

من و دوری
خدا حافظ گل سوری!

سر سردره های بهمن و سیلاب دارد دل
بساط تنگ این خاموشی
این باغ خیالی
ساز رویای مرا بی رنگ می سازد
بیابان در نظر دارم
دریغا، درد!
مجبوری!
خدا حافظ گل سوری!

هیولای، گلیم بددعایی های ما بر دوش
چراغ آخر این کوچه را
در چشم های اضطراب آلودۀ من سنگ می سازد
هوای تازه تر دارم
از این شوراب، از این شوری
خدا حافظ گل سوری!

نشستن
استخوان مادری را آتش افکندن
به این معنی، که گندمزار خود را
بستر بوس و کنار هرزه برگان ساختن
از هر که آید
از سرافرازان نمی آید
فلاخن در کمر دارم
برای نه
به سرزوری!
خدا حافظ گل سوری!

ز حول خاربست رخنه و دیوار، نه!
از بی بهاری های پایان ناپذیر سنگلاخ
آتش به دامانم
بغل واکردنی ره توشۀ خود را
جگر زیر جگر دارم
ز جنس داغ،
ناسوری!
خدا حافظ گل سوری!

جنون ناتمامی در رگانم رخش می راند
سیاهی سخت عاصی، در من آشوب آرزو دارد
نمی گنجد در این ویرانه نعلی از سوارانم
تما شا کن چه بی بالانه می رانم!
قیامت بال و پر دارم
به گاه وصل،
منظوری
خدا حافظ گل سوری

Afghanlyrics.blogspot.com